راستی میدونین عهدنامه ترکمانچای امسال به اتمام میرسه و قانونا آذربایجان شوروی دیگه مال ایرانه چون طبق این عهدنامه آذربایجان شمالی ایران یا ایران شمالی رو به مدت 100 سال به روسیه دادند. اینم متن معاهده ننگین ترکمانچای :
سیامک می گفت : یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش میرفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه، ولی به هر کسی نمی ده!
خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار میکرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود...
احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک پوش و با شخصیت میده! از کنجکاوی قلبم داشت میاومد توی دهنم...!!!
خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و با کلاس راجع به من چه خواهد بود؟! آیا منو تائید میکنه؟!
کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه! شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو بی تفاوت نشون بدم! دل تو دلم نبود. یعنی منو میپسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده...؟!
همین طور که سعی میکردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: "آقای محترم! بفرمایید"
قند تو دلم آب شد! با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم: ا ِ، آهان، خوب چرا من؟ من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم! خیلی خوب، باشه، میگیرمش ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم!" کاغذ روگرفتم...
چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر میرفتم توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود! وایسادم وبا ولع تمام به کاغذ نگاه کردم، نوشته بود:
به پایین صفحه مراجعه کنید!
.
دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا............
وبلاگ رضا ضیایی طنازی
روز 11 سپتامبر 2001 برای انجام یک ماموریت طولانی در نیویورک ، از فرودگاه وین عازم این شهر شدم و ساعت 9 صبح این روز – درست موقع انفجار برج های دوقلوی نیویورک – در هواپیما چرت می زدم که خلبان هواپیما چرتم را به هم زد و گفت :
این القاب دکتر و استاد و غیره هم بعد از انقلاب برای خود داستانی دارد.خیلی ها عاشق این القاب هستند و اگر غیر از آن برایشان استفاده شود به قبایشان بر می خورد و خیلی ها هم که در حد القابشان هستند - اصلا اهمیتی به کاربرد آن نمی دهند و خیلی متواضع از کنار آن می گذرند.
یکی از همکاران که اخیرا هم از سردبیری کنار گذاشته شده اند تعریف می کرد: خبری مربوط به آقای احمد خاتمی (نه سید محمد خاتمی) را با عنوان حجت الاسلام و المسلمین روی خروجی ارسال می کند.
دقایقی نمی گذرد که یکی از دفترداران ایشان تماس می گیرند و ضمن اعتراض به سردبیر برای استفاده از لقب حجت الاسلام و المسلمین به جای آیت الله - تاکید می کنند که آقای احمد خاتمی آیت الله هستند و خبر بایستی اصلاح شود.
سردبیر وقت هم اینگونه توضیح می دهد که چون در حکم رهبری از ایشان بعنوان حجت الاسلام و المسلمین نامبرده شده او نیز از این عنوان استفاده کرده است.
در هر صورت دفتر دار در نهایت قانع نمی شوند و با صدایی خشمگین نام سردبیر را می خواهد!
این آقای باقری یکی از با صفا ترینب رو بچه های ایرناست.
خاطره ای از همکاری با او دارم که هیچوقت فراموش نمی کنم.
اوایل دهه هفتاد مسئولیت ستاد خبری یک همایش به من محول شد. در این همایش شخصیت های برجسته کشورهای اسلامی شرکت داشتند و به همین علت حفظ امنیت میهمانان آن بسیار زیاد بود . بطوری که حراست همایش، برغم توصیه های زیاد ، هیچ همکاری ، حتی با اعضای گروه ستاد خبری همایش که ما بودیم، نداشت .
صبح روز دوم عملیات قرار شد خبرنگاران مستقر در قرارگاه منطقه موسوم به "لشگرگاه" که در دره عمیقی دراطراف نوسود واقع بود و مرز ایران و عراق از آن طریق به یکدیگر متصل می شد برای تهیه گزارش و خبر به ارتفاعات آزاد شده صعود کنند.
ادامه مطلب ...
جمعی از اعضای تعاونی مسکن و سهامداران پروژه زمین های مهرشهر قرار است با امضا نامه ای ضمن اعتراض به تعاونی مسکن و ارائه آن به آقای محمود حاجیان بازرس محترم تعاونی مسکن (و وزارت تعاون و حراست) درخواست برگزاری مجمع فوق العاده در مورد وضعیت زمین های مهر شهر (مشکات) را مطرح کنند.
در این شکایت به تخلفات و نقض مکرر وعده های هیات مدیره تعاونی مسکن اشاره شده است. متن این شکایت به شرح زیر است و برای جمع آوری امضا اعضا بعد از نظر خواهی در مورد این شکایت اقدام خواهد شد.
اعضا برای امضا این نامه می توانند (از ساعت ۱۴۳۰ تا ۲۰) به گروه ترجمه واقع در طبقه ۶ مراجعه فرمایند.
خاطره ای که نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجی نیشابوری» نقل کرده است.:
«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.
سال ها پیش یک هیات بزرگ مطبوعاتی از چین که به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای بازدید به ایران آمده بود، را در سفری به شیراز همراهی کردم.
همراه با این هیات ضمن انجام ملاقات با مسئولان و مقامات محلی و استانی به برخی از اماکن دیدنی و جاذبه های گردشگری از جمله شاهچراغ هم سری زدیم.