در زمان جنگ اول خلیج فارس ، یک شب برای پوشش سفر وزیر مشاور در امور خارجی سوریه به ایران، به فرودگاه مهر آباد رفتم . معاون وقت وزیر خارجه برای استقبال از مقام سوری به فرودگاه آمده بود. جناب آقای معاون وقتی متوجه حضور من شد، با تکبر من را صدا زد و خواست تا سئوالهایم را ابتدا با او چک کنم. |
در زمان جنگ اول خلیج فارس ، یک شب برای پوشش سفر وزیر مشاور در امور خارجی سوریه به ایران، به فرودگاه مهر آباد رفتم . معاون وقت وزیر خارجه برای استقبال از مقام سوری به فرودگاه آمده بود. جناب آقای معاون وقتی متوجه حضور من شد، با تکبر من را صدا زد و خواست تا سئوالهایم را ابتدا با او چک کنم. او تاکید کرد که حتما از "ارسال یک هواپیما کمک انساندوستانه به پناهندگان عراقی در ایران" هم از مقام سوری تشکر کنم. به جناب معاون گفتم که "تشکر کردن" کار من نیست و وظیفه خبرنگار پوشش خبر تشکر شما است. از من بی توجهی و از جناب معاون اصرار . هنگام مصاحبه هم کنار من نشست و زیر لب چندین بار گفت که تشکر کنم اما وقتی بی توجهی من را دید، تهدید کرد که اگر تشکر نکنم مصاحبه را نیمه تمام می گذارد. وقتی دید باز هم سئوال دیگری را مطرح کردم در حالی که مقام سوری در حال پاسخ به سوالم بود با عصبانیت بلند شد و دست مقام سوری را گرفت و او را که هاج و واج مانده بود که چه اتفاقی افتاده همراه خود از پاویون به بیرون برد. من هم به سازمان بازگشتم و خبری را تحت عنوان " خبرنگار و مشکل طرح سئوال فرمایشی" تنظیم کردم و برای ارسال روی خروجی به سردبیر وقت (حمید مصلی) دادم . حمید مصلی هم نامردی نکرد و خبر را روی خروجی مطبوعات ارسال کرد. روزنامه های صبح هم از این خبر استقبال خوبی و اکثرا چاپ کردند. همان روز جناب معاون ، خبر را تکذیب و حتی سفیر سوریه در تهران را هم با خود هم صدا کرد تا او هم خبر را تکذیب کند. این دو تکذیب، من را نگران ساخت و مطمئن بودم، هیچکس صحت حرفهای من را نخواهد پذیرفت. اما وقتی برای مدیرعامل وقت "حسین نصیری" (در حضور معاون خبر وقت) عین واقعه را شرح دادم، مدیر عامل گفت: دستت درد نکند از این خبر. برو نگران نباش اجازه نمیدیم هیچ اتفاقی برات رخ بده . بعد از مدتی وزارت امور خارجه طی نامه ای رسمی از سازمان درخواست کرده بود که من را توبیخ کنند اما پاسخ ایرنا به وزارت امور خارجه این بود که نسبت به صحت خبرمن کوچکترین تردیدی ندارند و درخواست وزارت خارجه بی مورد است. |
یادش بخیر حمید مصلی.... از بچه های نیک ایرنا.. هر جا هست موفق باشه
با سلام
نویسنده گرامی.رنگ صفحه وبلاگ شما برای خوانندگان بخاطر تیرگی آزار دهنده است.شما که خودتان در این زمینه تخصص دارید.نمی دانم چرا این قالب را انتخاب کردید.
البته فضولی را می بخشید.
درود لذت می بریم آقای فاضلی
اما واقعا الان که سال ها می گذره و باید شرایط بهتر شده باشه َ در برخورد با روزنامه نگار ها صحنه های صد برابر بدتر می بینیم
درود و سلام به آقای فاضلی
بسی لذت وافر بردم از این مطلب ..
البته مجموعه آن زمان ایرنا رو در نظر بگیرید که شما خبرنگارش بودید حسین نصیری مدیرعاملش و حمید مصلی سردبیرش خوب معلوم بود خبر بر روی خروجی مطبوعاتی می رفت ..
عالی بود دل تنگ شما هستم همیشه
سلام
خسته نباشید....
من دانشجوی خبرنگاریم
خوشحال میشم منو به عناون شاگرد قبول کنین و...
ممنون